کد مطلب:53268 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:257

جنگ صفین











عاقبت معاویه تدارك جنگ دید و با چهل هزار سرباز رهسپار حوزه ی فرمانروایی امام علی شد. آنها به منطقه ای مرزی بین سوریه و عراق، به نام صفین رسیدند. معاویه زودتر از امام وارد آنجا شد و سرتاسر رودخانه را اشغال نموده، راه آب به طرف آبشخور را مسدود نمود به طوری كه جز خودشان هیچ كس دیگر نمی توانست آب بیاشامد.

سپاه امام علی (ع) رسیدند و بسیار تشنه بودند و متوجه شدند كه آنجا جایی برای آنها نیست تا از آب استفاده كنند. دشمن به دقّت بر روی آب نظارت داشت به طوری كه گرفتن آب به آسانی میسر نبود. حضرت برای معاویه پیامی فرستادند ولی او از باز كردن راه آب امتناع ورزید. امام علی ناچار به افرادش فرمود: «به پاخیزید و به وسیله ی شمشیر آب را در اختیار گیرید.»

این سربازان تشنه به نگهبانان آبشخور حمله ور شدند و آنها را پراكنده نموده، آنجا را در اختیار خود گرفتند.

اكنون عراقیها می خواستند معامله ی به مثل نمایند (مانع شوند كه دشمن آب بردارد)، اما حضرت امام نمی خواست كه بدی را با بدی جبران كند و فرمود: «هیچ كس را مانع از آب نشوید». بنابراین همه كس می توانست

[صفحه 117]

آزادانه آب بردارد. سپس امام علی (ع) چند نفری را به سوی معاویه فرستاد تا نتایج جنگ را به او اخطار نماید، باشد كه با دلیل او را وادار به بیعت نمایند. همچنین گروههای دیگری میانجی كردند تا از خونریزی جلوگیری شود اما معاویه مرتباً بهانه ی جنگ می گرفت و جواب می داد كه اجازه نمی دهد خون عثمان پایمال شود. او پیراهن خون آلود عثمان را روی منبر مسجد شام آویزان كرده بود كه هزاران نفر از مردم سوریه در اطراف آن برای بی گناهی عثمان گریه و زاری می كردند و قسم خورده بودند كه انتقام خونش را می گیرند، چون معاویه تقصیر را به گردن امام انداخته بود، شامیان به طرفداری معاویه برعلیه امام علی (ع) جنگ را دامن می زدند.

معاویه از زمان خلیفه ی دوم عمر در سوریه یك حاكم مستبدی بود و هرگز تسلیم امام علی نمی شد تا مقامش را از دست بدهد. از این رو او مسلمانها را گرفتار جنگی كرد كه اثر بد آن تا امروز هنوز باقی است. سرانجام جنگ درگرفت و سپاه نودهزار نفری امام علی با سپاه یكصدهزار نفری سوریه روبه روی هم قرار گرفتند.

در هفته ی اول هر روز چند مبارز از دو طرف جلو می آمدند و به یكدیگر حمله كرده و نفرات زیادی كشته می شدند و به این طریق جنگ گسترده شد زیرا در هر قدمی خون چون جوی روان بود.

در روز هشتم ابن عباس پسرعموی پیغمبر با مالك اشتر، دو مرد با جرأت و شهامت به جناحهای راست و چپ دشمن حمله كردند به طوری كه لشكر سوریه چند دفعه عقب نشینی كرد. در روز نهم خود امام علی (ع) با مردانشان جلو آمدند و چنان حمله ای به دشمن كردند كه همه ی میدان جنگ تكان خورد و ردیفهای دشمن در میان تیرها و نیزه ها از هم گسیخت. امام علی جلو آمده و ایستاد در جایی كه معاویه دیده می شد.

[صفحه 118]

امام او را به مبارزه طلبید و فرمود: «بیا به سوی من هر یك از ما كه كشته شدیم دیگری فرمانروا باشد.» اگرچه عمروبن عاص مشاور معاویه او را تشویق و تحریك كرد ولیكن او شروع به عقب رفتن نمود به طوری كه تاریخ نویسان می نگارند، امام علی چنان شجاعت و رشادتی در صفین از خود نشان داد كه نظیرش به ندرت در تاریخ دیده می شود.

هر طرف كه ظاهر می شد ردیفهای دشمن از هم می پاشید و آنها چون مور و ملخ جلو شمشیرش پراكنده می شدند. هیچ كس جرأت روبه رو شدن با او نداشت وگرنه در اولین حمله كشته می شد. به همین سبب گاهی امام اسب و لباس را عوض می كرد.

ناگهان در گیرودار جنگ مردی پرید جلو و به امام علی حمله كرد. اما او از خطر خود را كنار كشید و سپس چنان ضربه ای با شمشیر به پشتش فرود آورد كه به دو نیم شد، به طوری كه مردم فكر كردند ضربه به هدف نرسیده است اما وقتی اسبش به حركت درآمد بدنش روی زمین افتاد. بعداً مردم فهمیدند كه او امام علی در لباس مبدل بوده است.

چند روزی به این طریق گذشت و سپاه عراق چند برابر از لشكر سوریه، به علت حملات كمرشكن و پی درپی در شب الحریر[1] امتیاز داشت و آن شب یورشهای متوالی لشكر امام علی تا صبح به منتهای درجه رسید. اكنون تعداد كشته شدگان به سی هزار نفر رسیده بود.

در روز دهم مالك اشتر و عبدالله عباس دوباره سخت بر دشمن حمله بردند و مردانشان چنان روح فداكاری از خود نشان دادند كه جرأت دشمن در هم شكست و نشانه های پیروزی عراقیها ظاهر گردید. موقعی

[صفحه 119]

كه جنگ هنوز شدت داشت و دشمن دریافت كه پیروزی با شمشیر امكان پذیر نیست، عمروبن عاص كه منافق و مشهور به زیركی و بدجنسی بود نقشه كشید تا حقه ای بزند.

او به معاویه پیشنهاد كرد و گفت: «پاره های قرآن را بر سر نیزه ها بالا برده و سربازان دو طرف را دعوت كنیم تا قرآن را حَكَم قرار داده طبق آن رفتار نمایند، این عمل بین آنها دو دستگی ایجاد خواهد كرد، در نتیجه بسیاری از سربازان جنگ را متوقف خواهند كرد و دسته ای دیگر مایلند كه ادامه پیدا كند. در پایان نتیجه به دلخواه ما خواهد بود زیرا به این طریق جنگ را برای مدتی به عقب می اندازیم و از این بدبختی و بیچارگی فعلی خلاص می شویم.

پاره های قرآن بر سر نیزه ها بالا رفت و صورت جنگ را تغییر داد. وقتی كه امام علی (ع) متوجه شدند قرآن اسباب نیرنگ و فریب آنها شده فرمود: «مبادا گول بخورید. آنها حیله گری می كنند تا از شكست آسوده و خلاص شوند، نه آنها علاقه و دلبستگی به قرآن دارند نه با دین سر و كاری، ما با آنها جهت پیروی از قرآن جنگ می كنیم. جنگ را ادامه دهید تا بر این دشمنِ در حال مرگ پیروز شوید.»اما متأسفانه قسمت اعظم لشكریان امام بنای داد و فریاد گذاشتند، جلو آمده گفتند: «ما رأی و فتوای قرآن را ترجیح می دهیم و اگر شما به دعوت قرآن پاسخ ندهید ما همان معامله ای كه با عثمان كردیم با شما هم رفتار می كنیم. شما بایستی فوراً جنگ را متوقف سازید.»

امام علی منتهای كوشش را انجام داد تا به آنها بفهماند، ولیكن دلایل او به خرجشان نمی رفت.

آنها سخنان حضرت پیغمبر را فراموش كرده بودند: «علی (ع) همیشه همراه و ملازم قرآن است و قرآن هم پیوسته با اوست. آنها از

[صفحه 120]

هم جدا نمی شوند تا نزد من به حوض كوثر برسند[2] (كوثر حوضی است پاك و مقدّس در بهشت).»

جنگ هنوز ادامه داشت و آنها امام را وادار كردند كه پیغامی برای مالك اشتر بفرستند تا از میدان جنگ برگردد.[3] وقتی كه مالك دستور را دریافت كرد، مایه ی تعجب او شد و گفت: «حالا وقت آن نیست كه من جنگ را واگذارم. به امام علی بگو چند دقیقه ای صبر كند تا من با مژده ی پیروزی برگردم.» پیام مالك به امام داده شد، اما بسیاری از سربازان فریاد كشیده و اصرار داشتند كه مالك هرچه زودتر برگردد.

آن مرد به سوی مالك برگشت و گفت: «آنها همه شورش كرده اند، هرگاه جان امام نزد تو عزیز است فوراً برگرد.» مالك اشتر چاره ای ندید جز اینكه خدمت امام برسد و پس از اینكه شورشیان را سرزنش نمود گفت: «طبق بیعتی كه با امام نموده ایم اطاعت او بر ما واجب است.» اما متأسفانه آنها به دلایل او توجّهی نكردند.

پس از آن دو طرف موافقت كردند كه هر یك حَكَمی معرفی كند تا آنها موضوع خلافت را مطابق حُكم قرآن اصلاح نمایند.

عمروبن عاص از طرف اهالی سوریه و ابوموسی اشعری از طرف

[صفحه 121]

عراقیها به امام معرفی شدند. امام علی در نظر داشتند كه ابن عباس یا مالك اشتر را به عنوان نماینده ی خود معرفی فرماید اما آنها به او گوش ندادند و به ابوموسی اشعری چسبیدند.

بعضی از جاسوسان معاویه با تعدادی از سركردگان لشكریان امام چون اشعث ابن قیس كندی در تماس بودند و سعی می كردند كه شرایط را بدتر كنند.

تاریخ نگاران می نویسند: ابوموسی مرد احمقی بود و اعتماد و اطمینانی به امام نشان نداده بود. او حتی مانع می شد كه مردم به سپاه امام در جنگ بصره ملحق شوند.

وقتی كه شورشیان درباره ی معرّفی ابوموسی به عنوان حَكَم اصرار می كردند، امام فرمود: «حالا كه به اندرز من گوش نمی دهید راه خودتان را انتخاب كنید. آن زمان دور نیست كه شما به علت كارهای خلافتان دستهای خود را با دندان گاز خواهید گرفت.»

سرانجام عمروبن عاص و ابوموسی اشعری به عنوان دو داور انتخاب شدند و با هم مشورت نموده، تصمیم گرفتند كه هر دو، معاویه و امام علی، را از خلافت عزل كنند تا مردم مرد لایق و صلاحیت داری را برای این منظور انتخاب نمایند.

بعد از انجام تشریفات ظاهری عمرو به ابوموسی گفت: «آن خلاف ادب است كه من از تو پیشی بگیرم، تو از من سالمندتری، بنابراین اول تو مردم را مطلع نمای.»ابوموسی در حالی كه از چاپلوسی عمرو به خود می بالید، جلو جمعیت آمد و گفت: «ما دو نفر بنا را بر آن گذاشتیم تا معاویه و امام علی را عزل نماییم و متعاقب آن به مسلمانان حق می دهیم تا خلیفه ای را كه می پسندند انتخاب نمایند.»سپس نوبت عمرو شد و گفت: «ای مردم اكنون شنیدید كه ابوموسی علی را از مقام خود معزول و آن از

[صفحه 122]

طرف من تأیید می شود اما دلیلی ندارد كه من معاویه را عزل نمایم، من او را به عنوان خلیفه منصوب می كنم.» به محض اینكه عمرو كلماتش را پایان داد، مردم نسبت به رأی حكمین سخت اعتراض كردند اما توجهی به اعتراض آنها نشد.

ابوموسی با صدای گرفته بر سر عمرو داد كشید و گفت: «تو به من حقه زدی و مانند سگی می باشی كه اگر بر او چیزی بار كنند پارس می كشد و اگر هم او را ول كنند باز پارس می كشد.» عمرو جواب داد: «مَثَل تو چون خری است كه كتابهایی بر آن بار كرده باشند.»

به هر حال فریب و حقه عمرو قدرت معاویه را بیشتر از قبل نمود. مردمان ساده لوحی كه امام را مجبور كردند تا حكمیت را بپذیرد نسبت به دو حَكَم خوش بین بودند چرا كه تصور می كردند آن دو نفر طبق قرآن داوری خواهند نمود اما آنها به هیچ وجه به قرآن توجه نكردند، در صورتی كه تعدادی از آیات قرآن به امامت امام علی را اشاره می كنند و مسلمانان باید از آن پیروی نمایند.

قرآن می گوید: «شما كه ایمان آورده اید قرین راستگویان باشد. (سوره ی توبه، آیه ی 119).» بسیاری از مفسرین اهل سنّت و جماعت نوشته اند، راستگویان محمّد (ص) و علی هستند و «با آنها باشید» یعنی مسلمین بایستی از آنها پیروی كنند.[4] .

حكمین فرمایش پیغمبر را فراموش كرده بودند كه فرموده بود:

[صفحه 123]

«علی داناترین و بهترین قضاوت كنندگان و برترین از همه شما است. مخالفت با گفتار و داوری اش مخالفت با من است و مخالفت با من انكار خداست و آن به كفر نزدیك است.»

آیا می شود كه این شرح كوتاه داوری برای مسلمانان راهنما باشد تا با فریب و نیرنگ دشمن به دام نیفتند یا قرآن و سنّت و روش پیغمبر وسیله ای برای تأمین قدرت و یا فراهم كردن خواسته های دنیویِ (پول و مقام) گروه هایی از مردم به كار برده نشود.

بسیار باعث تأسّف است بعضی از قدرتها اسباب نیرنگ و فریب را به كار می گیرند تا ملتها و مردم فقیر را تحت عنوان «انسانیت» استثمار كنند.

امام علی (ع) معتقد بودند كه دانش و دین هر دو بایستی در خدمت انسان قرار گیرد و چنین می فرمایند: «خدا مردم نادان را مجبور نكرده است (واجب شرعی نیست) كه كسب دانش كنند اما دانشمندان را ملزم كرده است كه (مردم را) آموزش دهند.»[5] .

باز می فرماید: «كسی كه تجارت را پیشه ی خود قرار دهد و نسبت به احكام دین نادان باشد به رباخواری می افتد.»[6] .

[صفحه 124]


صفحه 117، 118، 119، 120، 121، 122، 123، 124.








    1. الحریر یك لغت عربی است و به معنی از درد ناله و زاری كردن است كه سگ از درد زوزه می كشد. افتادگان در میدان جنگ در آن شب از درد می نالیدند و گریه و زاری سر می دادند، آن شب را الحریر نامیده اند.
    2. الف- حافظ ابن مردویه، در كتاب مناقب،

      ب- حافظ هیثمی، در كتاب مجمعه، جلد هفتم، صفحه ی 236،

      ج- حكیم نیشابوری، در كتاب مستدرك، جلد سوم، صفحه ی 134،

      د- امام فخر رازی، در كتاب تفسیر، جلد اول، صفحه ی 111.

    3. مالك اشتر به علت خلوص و ثبات قدم و استواری در دین از اصحاب درجه ی اول و بلند پایه ی پیغمبر بود و پیغمبر به او كاملا اعتماد داشت. او در حقیقت در تمام مشكلات بازوی راست امام علی بود و علاوه بر شجاعتش قدرت زیادی در سازماندهی و اداره ی كارهای دولتی داشت. همین قدر كافی است كه خود امام فرمود: «او با من آن چنان بود كه من با پیغمبر خدا بودم ».
    4. الف- امام ثعلبی، در كتاب كشف البیان،

      ب- جلال الدین سیوطی، در كتاب درالمنثور،

      ج- حافظ ابو نعیم اصفهانی در كتاب حلیة الاولیاء،

      د- شیخ سلیمان حنفی، در كتاب ینابیع الموده،

      ه- محمد بن یوسف گنجی، در كفایة الطالب.

    5. نهج البلاغه، سخنان كوتاه آن حضرت، شماره های 439 و 470.
    6. نهج البلاغه، سخنان كوتاه آن حضرت، شماره های 439 و 470.